عرض کنم حضورتون که، خب من یه مدت خوابگاه بودم، به لحاظ تنها زندگی کردن عرض میکنم یا همون جدای از خانواده بودن، بعد همون زمانم یه جوری میخوردم مینوشیدم که یه سری یکی از بچه ها صبح چشاشو باز کرد رسید کنار میز دید من دارم نون پنیر میخورم، همینجوری لیوان چاییشو میبرد بذاره تو سینک خیلی جدی برگشت بهم گفت اینقد نون پنیر نخور بدبخت، سندرم پنیر میگیری تو آخر :| و خب من با اقتدار به همین مدل خوردن نوشیدن ادامه دادم تا فارغ التحصیل شدم :| البته یبار نیت کرده بودم به بچه ها شام بدم، زرشک پلو با مرغ پختم، بدبختا تا یه ربع از سفره عکس میگرفتن :|

(این پسره که میز روبرویی من نشسته و ثانیه شصت بار رو یه چیزی کلیک میکنه کاش مثل آدم بلند حرف میزد! داره مثلا یواش حرف میزنه ولی گمونم آقایون نتونن همچین مهارتی رو به منصه ظهور برسونن :دی _ آخرش تصمیم گرفت بلند صحبت کنه، قشنگ معلوم بود تحت فشاره :دی _ )

آره خلاصه، میگفتم، گذشت و من برگشتم منزل و به وزن طبیعی رسیدم دوباره :| حالا نمیپختم ها، ولی اگه میخواستم بپزم به نظر خودم چیز قابل خوردنی میشد، تا شد ماجرای اون قرمه سبزی کذایی که شماهام تا تونستین مسخره کردین:دی یه مدت هست وظیفه خطیر خونه داری کلا با منه چون والده سفرن و آقا! تا یه ماه اول شبا خواب سیب زمینی پیاز میدیدم، اصلا کمبود خواب گرفته بودم، صبحام چشامو باز میکردم بطور ریتمیک در حال تکرار این مفهوم بودم که چجوری ملت هم بچه دارن، هم کار میکنن، هم حامله ن، هم کارای خونه رو میکنن!! تا چند ماه گذشت و بالاخره یاد گرفتم زمانه رو چجوری مدیریت کنم! الان به اون مرحله رسیدم که صبح میگم ناهار چی درست کنم :| شامم درست نمیکنم :| یه جوری م درست میکنم تا سه وعده بشه همونو خوردش :دی کلا یه حسی بهم میگه دچار سو هاضمه شدیم همگی!.

اینارو واسه چی گفتم؟؟ به چند دلیل، دلیل اول اینکه در پخت قرمه سبزی مهارت وافر یافته بطوریکه خودمم غذایی میپزمو میخورم:دی (داشتم پریروز با دختر خاله م حرف میزدم _متاهلن ایشون به انضمام دو فرزند:دی _ از غذا پرسید، ماجرای قرمه سبزی رو تعریف کردم واسش تا پایان مکالمه فحش میدادکه ماهیچه های صورتش فلج شدن بسکه خندیده و کند و کاو میکرد ببینه دلیل اصرار اهل خونه به خوردن غذای حاضری به جای هفته ای یه وعده قرمه سبزی چیه:دی ) دلیل دوم اذعان به این واقعیت که نصف بهشت زیر پای خانومای خونه س نصف باقیشم مال وقتیه بچه دار شدن :| دلیل سومم اینکه بپرسم حالا من فردا واسه ناهار چی درست کنم! :| .

دلیل همه اینا چیه؟؟ خانوم مسئول :| یعنی هرررررر روز در حال انتشار رسپی های خودشو مامانش به گوشه و کنار آفاقه. من از ساعت 10 صبح به بعد یه جوری ضعف میکنم انگار 24 ساعته هیچی نخوردم :| بخاطر رسپیا نیست ها، بخاطر اینه بعد هر رسپی مزه غذارم تشریح میکنه :|


حالا من ناهار چی درست کنم واسه فردا :|


پ.ن: این عنوانو باید تگ درست کنم براش جای عنوانا شماره بزنم فکر کنم با این اوصاف!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها