چیز قابل عرضی ندارم بنویسم، تو ماشین نشستم دوستان بیان ماشیناشونو از تو پارکینگ بردارن من ماشینو بزنم جاشون، گفتم همینجور که دارم عطسه میکنم و دستام از سرما بی حس شده، یه پست از هر دری وری طوری بذارم انگشتام یه فعالیتی کرده باشه!

یه آقای خدمات یا خدماته تجهیزات :| یا همچین چیزی اینجا هست، یه روز صبح من اومدم دیدم جلوی یکی از پارکینگا زنجیر کشیدن قفل زدن، یه دو سه کلمه هم کلام شدم باهاش ببینم چیه ماجرا دیگه ازون روز ول کن نیست! چپ میره راست میره سلام میکنه، الان منو میبینه میگه خسته نباشین، پنج دقیقه بعدش از یه ور دیگه درمیاد باز میگه خسته نباشین! یعنی تو این پارکینگ به این النگ و وازی اصرار داره از جلوی من رد بشه حتما، حتی اگه من تو ماشین نشسته باشم! اینا، مثل چند دقیقه پیش :| چشام عادت کردن دیگه، ابعادشو بصورت اتوماتیک تشخیص میدن حتی وقتی سرم ‌پایین رو گوشیم باشه:/

خلاصه اینجوریا

یه سری درم اینجا هست شیشه‌هاشون آنتی رفلکسه، یکی ازین درا قفله ولی پشتش ادم میشینه! چون یه در دیگه به محوطه داخلش راه داره! یکی از تفریحات من اینه روزا وایستم ملتی میان جلوی این در قفله خودشونو تو شیشه‌هاش نگا میکنن همزمان با‌موبایلم حرف میزنن به این هوا که کسی دور ‌بر نیستو نگاه کنم بعد به این بیاندیشم که خدا بودنم عجب کار هیجان انگیزیه! یه عکس یه روز براتون گرفتم از این دره بعلاوه ماجرای پشتش، دیگه انقد زمان از روش گذشت منصرف شدم بذارمش، دیروزم داشتم گوشیمو چک میکردم دیدم چهار پنج تام ازش دارم، حالا یادم نمیومد این عکسای داغونو واسه چی گرفتم!:|

یه چیز دیگه‌م میخواستم تعریف کنم یادم رفت! 

خب، تو فاصله نوشتن خط بالا تا الان هم یکی دراومد من رفتم جاش و هم اکنون تو اتاق نشستم! خدمات اومده میگه پنجره راهرو رو باز کنم سردتون نمیشه؟ ماهیچه زبونم از سرما بیحس شده بود نمیشد به نیکی جوابشو بدم، گفتم باز کن، فی مجلس من و بیرون یکی‌ایم.

چایی میخورین؟ میرم چایی بیارم :|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها