هیچوقت توی زندگیم اینقدر درگیر خودم نبودم که این چند ماه.

یه متر گرفتم دستم هر جا که میرم، هرکاری که میکنم، هر حرفی که میزنم و حتی هرچیزی که بهش فکر میکنم رو با این متر اینقدر بالا پایین میکنم تا بالاخره حال عمومی روحیم به سمت چروکیدگی پیش بره.

دلیلش میدونم چیه، دلیل متر به دست شدنم رو، ولی نمیدونم دلیل حالات و جوابایی که میگیرم و واکنش هایی که نشون میدم چیه!!

دلیل متر میدونین چیه؟ تفاوتم با ادمهای محیط اطرافم. آقا کلا رسیده به جایی به مدل دستشویی رفتنمم منتقد شدم!!!! و این داستان حقیقتا داره اعصابمو خورد میکنه.

مکانیزم دفاعی بدنمم تغییر کرده! مکانیزم دفاعی روحی رو میگم. سریع دایورت میشه جاهایی که نباید! بذارین یه مثال بزنم. داشتم چند هفته قبل با دختر شیلیایی حرف میزدم.حالش بخاطر مساپلی که براش پیش اومده بود دگرگون بود و داشت میگفت یکی از اهداف امسالم که نخوردن الکل بود رو زیر پا گذاشتم! گفتم چرا اینکارو میکنی خب؟ و شزروع کردم که از مضرات الکل براش گفتن که گفت تو اخه چندبار خوردی که میگی نخور!.گفتم ببین داستان اینه تو بخوری هم چیزی عوض نمیشه، مشکل سر جاشه! فقط تو یه چند ساعتی نمیفهمیش! و بعدش که اثر الکلت بره نه تنها مشکله رو چند برابر میفهمی، بلکه عذاب خوردن الکل و شکستن قولت به خودتم داری!

حالا حکایت مکانیزم دفاعی روحی منه! دایورت رو چیزایی میشه که الکل طورن.

کاش خودم واسه خودم نسخه نمیپیچیدم! الان هزارتا چیز به خودم نسبت دادم که در واقع شنیدنشون از زبون خودم حال خودمو بدتر میکنه که بهتر نمیکنه!

آقا!! من اینجوری نبودم اصلا!.

حالا یکی نیست بگه از نوشتن اینا چی عایدت میشه؟!.


مشخصات

آخرین جستجو ها